زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها
ویـران سرایم امشب شد میهمان ســرایم اینجا که خیزران نیست قرآن بخوان برایم هر شب صدات کردم امشب دعات کردم یـــا در بـــرم بـمانی یا هـمرهـت بیـایـم زهــرا عــذار نـیـلـی نگـشود بهـر حیدر من هم به محضر تو صورت نمی گشایم گر افـکنی جدایی در بـین جسـم و جانم دیگر به جان زهرا از خود مکن جدایم من دختر حــسـینم هــم ســنگر حـسـیـنم مــاه صـفر مـحـرم، شام است کـربـلایم خواهم در این خرابه دور سـرت بگردم دیوار گـشتـه حائل، زانــو شـده عصایم دیشب به شوق وصلت تا صبح گریه کردم امـشـب بگو اسیــران گریند در عــزایـم کی گفته درخرابه شب ها گرسنه خـفـتم بعداز تو بوده هر شب خون جگـر غذایم دانـی چرا عــدویم تا حد مــرگ می زد فهمیده بود از اول مـن دخت مرتضایـم تا دور او بــگردم تـا دست او بـبـوســم ای کــاش هـمـرهت بود عموی با وفایم هــر چــنــد روســیـاهــم آلـودۀ گـنــاهم مـولا بگیــر دستـم مـن "میــثم" شــمایم |